دو موعود دینی _ یعنی سوشیانت و مهدی _ بوده و هستند مردمانی که بازگشت پیروزمندانه ی شاه قهرمانی را امید میورزند; مانند کهن سالانِ دهستانی در نزدیکی اراک که معتقدند خسرو انوشیروان در پس کوهِ نزدیک شان، از دیده ها پنهان شده و عاقبت روزی ظهور خواهد کرد و....این گونه که هست، می توان دید که اعتقاد به آن «کس» یا همان «موعود» که آدمی را نجات خواهد داد و آینده ای بهتر را رقم خواهد زد، ریشه ای ژرف در اندیشه های گوناگونِ مردمان سراسر گیتی دارد و به هیچ روی مختصّ مکتب یا دینی خاصّ نیست.امّا این همه که گذشت، پرسشی ناگزیر را فراروی اندیشه مند می نهد: آیا چند و چونِ باور به موعود در تمام دین ها و مکتب ها و اسطوره های کهن، هم تراز و یک سان است؟ یا به سخن دیگر، آیا نوع نگاه به موعود در ادیانی چون زرتشتی گری و یهودیّت و اسلام، به تمامی همانی است که در سرخ پوستان آمریکایی وجود دارد؟ و آیا ما مجاز هستیم که آن همه را بی هیچ گونه تمایزی، صرفاً «موعود» بنامیم؟ یا هم چنان که گه گاه پیش می آید، آیا می توانیم بگوییم که همه ی مردمان جهان به امام زمان معتقدند؟(!).نگارنده بر این باور است که میان باورمندیِ ادیان الهی [3] با اعتقادات اقوام بدوی به مفهوم موعود، تفاوت های بسیار ژرفی وجود دارد; و به هیچ روی نمی توان این دو اعتقاد را در یک عرض قرار داد یا هم تراز شمرد.تفاوت کار آن جاست که در نگاه ادیان الهی، مفهوم موعود پیوندی